آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دخترم آیاتای

عکس های مــــــــهــــــــــد

سلام دخترم، دختر ماه گونه ام. دیروز پنج شنبه رفتیم با هم مهد و از شما توی اتاق خودتون (شیرخوار) و سالن بازی کمی عکس گرفتم. چون من اونجا حضور داشتم خودت نبودی، مثلا نمی رقصیدی و منو نگاه می کردی یا ورزش نمی کردی. بنابراین من از اتاق رفتم بیرون و دوربین رو دادم به شهرزاد جون که عکس بگیره. خوب شد بازم دستش درد نکنه، عکسهای خوبی گرفت و یه تیکه فیلم قشنگ. عکس رو بدون شرح میذارم چون خودشون به اندازه کافی گویا هستن.   اسامی بچه ها به ترتیب از سمت راست: آیاتای، هلیا، سلاله، بنیامین و آخری رو نمی دونم، بقیه هم خواب بودن، حالا توی این سر و صدای این چند تا وروجک اون بیچاره ها چجوری میخوابن عجیبه!! ...
19 آبان 1391

خاطراتی از آیاتای

سلام دختر عزیزم و سلام همه خوانندگان و مشوقان عزیزمون. امروز میخوام یه کم از کارها و سخنرانی های اخیرت بنویسم. هفته گذشته شب جمعه میخواستم برای رحمت  رفتگان خیرات درست کنم، شله زرد رو انتخاب کردم. مهدی جون هم مهمونمون بودن، چون حجم شله زرد زیاد نبود، میشد تو خونه درست کرد. اولا که لطف خدا باعث میشد که مقدار برنجی که استفاده کردم حجمش هی زیاد بشه و سه قابلمه عوض کردم، شما هم که سرآشپز بودی و کاملا امور آشپزخونه رو مهندسی میکردی. دوبار تا مرز خواب رفتی، کلی برای خوابوندنت وقت گذاشتم، اما سرنوشت چیز دیگه ای بود...کلی کاسه بشقاب وسط آشپزخونه بود، دستاتو میزاشتی روی یه بشقاب (چینی) و خودتو سر میدادی. با یه جیغ، اونو برمیگردوندی...
14 آبان 1391

آیاتای و هفده ماهگی + ادامه سری عکس های دریا

سلام دختر عزیزم. دختر گلم این روزها با کارهای عجیبت ما رو واقعا متعجب میکنی. الان اومدم برات بنویسم و امیدوارم یادم مونده باشه، باید یه فکری به حال این موضوع بکنم که خاطرات ریز و بامزه ت رو یه گوشه بنویسم تا موقع ثبتش تو وبلاگ نخوام زیاد فکر کنم (قابل توجه شیرازی های عزیز ). این روزها بیشتر حس میکنم دختری، چون خیلی به ظاهرت اهمیت میدی و وقتی داریم حاضر میشیم برای بیرون رفتن، خیلی صبور میمونی آماده ت کنم و خودتم کمک میکنی. اولا که به محض دیدن وسایلت دست من، میای میشینی و دستاتو میگیری بالا که بلوزتو دربیارم، بعدشم وقتی اولین تکه لباس رو پوشوندم، دومی رو میدی که بپوشونم.. هر تغییری که توی ظاهرت حس میکنی زود میری جلوی آینه با صدای ب...
8 آبان 1391
1